خط خطی
دفتر شعرم را خط خطی میکردم تا چیزی بنویسم...
وقتی تو پاسخی نداشتی به عشق ساده ی من، تا اعماق درد
می رفتم و سر به بیابان تنهایی ام می گذاشتم...
غرورِ مرا نسیم ساده ی عشق تو از بین برد...
اما غرورِ تو درون بیابانی که طوفان شن به راه بود، مرا درون کلبه ی خود راه نداد...
پای پیاده دنبال جان پناهی بودم...
این مسیر بسیار سخت را با کوله بار تنهایی ام طی میکردم...
اما هر بار به کلبه ی تو می رسیدم و تو مرا راه نمی دادی.
مهدی یاحق