سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غم دوری

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/12/4 12:39 عصر

سلام.

غم دوری بسیار سخت است مخصوصاً دوری کسی که تنها کس ماست و لحظه ای بدون او ماندن بسیار دشوار و سخت است.

 

 

 

غم دوری

شعر:مهدی یاحق

غم دوری خیلی سختِ مخصوصاً اگه تو باشی

مخصوصاً اگه بری تو دیگه پیش من نباشی

 

می دونی که بی توموندن توی دنیا یه عذاب

اگه تو یه روز نباشی زندگیم بی تو خراب

* * *

نزار اینجا من بمونم حیرون و خیلی پریشون

مهربون برگرد تو پیشم دلمو انقدر نسوزون

 

نگو که خبر نداری دارم از دوریت می میرم

جای دستای قشنگت دستای غمو می گیرم

* * *

نمی تونم نمی تونم دیگه من بی تو بمونم

به خدا سخته واسه من که دیگه تو رو نبینم

 

بیا و منو رها کن از غمو غصه جدا کن

بیا و بمون کنارم به دلم تو اعتنا کن

* * *

منمو دلی شکسته که به پات هنوز نشسته

تویی و دوری چشمات بی تو بودن خیلی سخته

 

غم دوریتو نمی شه یکمم تحملش کرد

نمیشه طاقت بیارم توی دنیای پر از درد

 

 

کاش می شد همیشه کنار من می ماندی و هیچ وقت مرا ترک نمی کردی .

پایدار و پیروز باشید.

 

مهدی




هوای دل

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/11/23 9:58 صبح

سلام.

 

هوای دل من آبی بود و هیچ وقت فکرش رو هم نمیتونستم بکنم که روزی این هوای آبی بگیره و یک دفعه طوفانی بشه.

ولی متأسفانه شد.

کاش می شد که هوای دل همیشه آبی بمونه و هیچ وقت طوفانی نشه.

با امید و آرزوی برگشتن روزهای خوش.

 

مهدی

 

 

 

هوای دل

 

شعر:مهدی یاحق

 

هوای آبی دل صاف بود و بی رنج درد

وقتی که رفتی هوا گرفت و شد خیلی سرد

 

ابرای دلگیر اومد هوای دل عوض شد

بارون گرفت یه عالم جای خوشی ها غم شد

 

هوای آروم من سکوت دل رو شکوند

دیگه برام تو اینجا هوای آروم نموند

 

           *   *   *

هوای دل آبی بود صاف بود و آفتابی بود

وقتی گذاشتی رفتی هوا گرفت خیلی زود

 

انگاری دل می دونست رفتیو تنها مونده

به خاطر همین هم سکوتُ اون شکونده

 

باد ملایمی نیست دیگه تو این حوالی

رفتن تو از این جا هوا رو کرد طوفانی

 

 

هوای دل عوض شد گرفتو سرد و یخ شد

بی تو هوای دلم نمی دونی چه بد شد

 

با رفتن نسیما ‍‍، نسیم دل سراب شد

با این بادای سنگین خونه ی ما خراب شد

 




سلام

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/11/1 8:44 عصر

سلام

متأسفم از این بابت که چند هفته ای نبودم و نتونستم وب سایت خودم رو به روز کنم.

فرا رسیدن ماه محرم را به همه شما دوست داران اهل بیت تسلیت می گویم.

مهدی

 




به یاد او

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/9/13 11:11 صبح

سلام. 

امروز شعری را که بسیار دوستش دارم در این وب سایت می گذارم تا شما هم آن را بخوانید.

شعری که با دلی پر از غم نوشتم برای آن که رفت و مرا تنها گذاشت.

 

به یاد او

شاعر:مهدی یاحق

صفا  ندارد  دگر در این جا  بی  تو   ماندن

چها تو  کردی  با  من  با  رفتن و   نماندن

 

هرگز  نرفتی  از یاد  ای  مهربان  و  زیبا

با یاد تو  زنده ام  شبانه  روز  در  این جا

 

همیشه در قلب من حرمت تو باقیست

نمادی از تو دارم همان که  یادگاریست

 

گفتم بمان کنارم  اما تو رفتی  شیرین

ماندن کنارت  آخر‍  شد  آرزویی  دیرین

 

فرصت  نشد  که دیگر کنار من  بمانی

برای من تو هر  روز از عاشقی بخوانی

 

با رفتنَت از این جا به اوج عشق رسیدم

تمام   غصه ها   را   برای  خود   خریدم

 

به یاد     خاطراتَت   به یاد   خنده هایَت

به یاد آن همه عشق به یاد  آن  نگاهَت

 

به یاد   لحظه هایی که  بود  در  کنارم

به یاد او که عشقش نمی رود  ز  یادم




سرنوشت

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/8/23 9:58 صبح

سلام.

زندگی بعضی وقت ها آن گونه که ما می خواهیم نمی گذرد و بر عکس می شود

و در یک چشم به هم زدن همه چیز تغییر می کند وتمامی آن فکر های زیبا در مورد

همه چیز تبدیل به زندگی بسیار تلخ و غم انگیز می شود و همه ی این تغییرات به 

دلیل یک اتفاق کوچک است که برای ما می افتد.مانند از دست دادن یکی از عزیزان

خود که بسیار او را دوست داشتیم ولی اکنون در کنار ما نیست.

امیدوارم هیچ اتفاق تلخی ، زندگی شیرین شما را غم انگیز نکند.

مهدی

 

 

سرنوشت               شعر :  مهدی یاحق

دل کندن از تو سخت بود اما تو رفتی آسون

از  رفتن  تو   دلبر   دلم  شده   نیمه  جون

 

هیچ چی نمونده  از من جز یه  نگاه غمگین

تو سینه ی سرد من مونده یه بغض سنگین

 

بر   روی  صورت   من   مشخص  خستگی

خسته از این همه درد تنهایی و بی کسی

 

سر می کنم روزامو  تو  تاریکی  و  ظلمت

به دنیای  پر  از  غم  داد  و  هوار  و  لعنت

 

حالا تو رفتی و من موندم تو اینجا بی تو

نشد  برم  سراغ  یه  عشق  تازه  و  نو

 

اما   ته  دل  من   هنوز   یه   جایی   داری

از اون بالا می گفتی تو داری کم می یاری

 

از اون جا تو چشماتو به چشمونم می دوختی

بد جوری  کم آوردم  آره  تو  راست  می گفتی

 

این سر نوشت من بود تا که بری تو آسون

از رفتنت  دل من  این جا  بشه  نیمه جون

 

چی به  روزم  آوردی  با  رفتنت  از  این جا

رفتی نگفتی من هم تنها می شم تو دنیا

 

تو این جا روزی صد بار می میرمو می سوزم

چه سرنوشتی داشتم  خدا می دونه  و  من

 




توضیحات

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/8/6 11:38 صبح

سلام به دوستان.

ممنون از بازدید شما و یادداشت های شما در وب سایت من.

  من باید توضیحاتی در مورد خودم بدهم.من تا کنون هیچ کتابی از شعرهام به چاپ نرساندم و هیچ کاری از من پخش نشده.

و در حال حاضر قصد این کار را هم ندارم.البته به یک خواننده من کارهایی را ارائه دادم ولی هنور معلوم نیست این کارها خوانده بشه یا نه و در حد صحبت پیش می ره.

با تشکر از شما

مهدی

 




پیری

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/7/23 10:18 عصر


این شعر رو تقدیم می کنم به پدرم که روزی جوان بود ولی حالا پیر شده
و
تمامی پدرانی که جوان بودند و پیر شدند
پدرانی که تا آخر عمر باید دستانشان رو بوسید به دلیل خدماتی که به ما کردند


مهدی یاحق

پیری


چیزی از او نمانده جز یک نگاهِ ساده
گرمی آن تنش را به من هدیه داده

چین و چروک صورت نشانه های پیری
باور نمی کنم من روزی جوان بودی


مویی سپید گشته نفسی سرد و خاموش
پیری گرفته او را محکم درونِ آغوش

کمر خمیده گشته چشمانِ او بی سو
روی سرش مانده حالا دگر کمی مو


آخرْ لحظه هایش گذشتْ به این زودی
نمانده است نشانی از آن همه جوانی

نگاهی سرد و اندک به زندگی دارد
باور نمی کند که چهره ای پیر دارد




شعری درباره ی من

نویسنده : مهدی یاحق در : 85/7/23 8:37 عصر


سلام به همه ی عزیزان

      بی کسی

  شاعر:مهدی یاحق

مدت مدیدیِ که دوست و آشنایی ندارم
توی دنیا خیلی تنهام من دیگه یاری ندارم

اینجا هیچ کس نمیفهمه حال و روزگارِ من رو
می کشمِ به روی دوشم توی دنیا بارِ غم رو

آره تقدیرِ من این بود تغییر اون خیلی سخته
هر جا میرم می خورم من هی مدام به درِ بسته

دل به هیچ کسی نبستم همونی بودم که هستم
تنها با دلی شکسته کنارِ غم ها نشستم


دل شیشه ایم شکسته بی صدا و ناگهانی

اومده سراغم اکنون غصه های بی شماری

 

بی کسی خودش رو اینجا تو دلم جا کردش

توی این خونه ی تاریک به من عادت کردش


منم اینجا یه بی مادر همونی که خیلی تنهاست
هنوزم این دلِ خستم توی دنیا پیشِ غمهاست

همه به من توی دنیا طعنه میزدن چه راحت
اما حالا طعنه هاشون واسه من شده یه عادت

خسته از دنیای تاریک دل زده ام از همه
هر چی از خودم بگم خدا می دونه که کمه

دیگه هیچ کسی نمیاد اینجا پیشِ من بمونه
بذارید دلم همینجا پیشه غصه ها بسوزه




<   <<   6